اگر تو خوی خوش داری به هر کار


از آن خویت بهشت آید پدیدار

وگر خوی بدت اندر رباید


از آن جز دوزخت خیری نیاید

چو دانستی که خوی خوش بهشت است


همانا خوی بد کفر است و زشت است

بهشت و دوزخ زیر زبان دان


بهشتست سود و دوزخ را زیان دان

بهشت خود به خود می ساز اینجا


که چون رفتی نیائی باز اینجا

بیا بشنو حدیث نیکمردان


به دانش خوی بد را نیک گردان

بهشت صورت ار چه دلپذیر است


به نسبت با حقیقت زمهریر است

مشو شاد از بهشت و نعمت او


مترس از دوزخ و از نغمت او

چو صدیقان ز هر دو گرد آزاد


بجز در بندگی حق مشو شاد

تو حق را بندگی چون بندگان کن


چو استحقاق آن داری به جان کن

بلا را همچو مردان شو خریدار


که قوت اولیا را نیست هموار

بهشت اندر مثل چون مطبخی دان


که باشد اندر او مرغان بریان

بهشت پر طعام از بهر عام است


تو عامی میل تو سوی طعام است

به دنیا خوردن و در آخرت هم


چو بی خوردن نخواهی عمر یک دم

بجز خوردن اگر چیزی نخواهی


مرنج از من اگر گویم تباهی

که حیوانی نه انسانی به مقدار


که میلت نیست جز سوی علفزار

اگر طاعت برای آن کنی تو


که یابی مرغ خود بریان کنی تو

بهشت خاص بی ذوق و طعام است


که ذوق جان به حق ما لا کلام است

اگر طاعت تو را بهر نعیم است


نه بهر حق جزای آن جحیم است

هر آنکس را که باشد عقل همراه


نجوید مطبخ الا حضرت شاه

بدان خوبی جمال دوست حاضر


به هر حالی که هستی بر تو ناظر

نشان ابلهی چیزی دگر نیست


که مطبخ جوئی و زانت خبر نیست

به نزد تو اگر خوردن بهشت است


پس این دنیا بهشت است و چه زشتست

تو را با آخرت کاری نباشد


وزان بر جان تو باری نباشد

بهشت و دوزخت خود هست موجود


که بشناسی به معنی گفت محمود

به صورت چون تنت خورد این جهان را


به دست آوری به معنی ذوق جان را